خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی


قدح بروی صبوحی کشان لم یزلی

ز دست ساقی تحقیق اگر خوری جامی


شراب را ابدی دان و جام را ازلی

بزیر جامه چو زنار بینمت چون شمع


چه سود راندن مقراض و خرقهٔ عسلی

مشو بحسن عمل غره و بزهد مناز


که خواندت خرد پیر زاهد عملی

ز آب و گل نشود چون تو لعبتی پیدا


ندانم از چه گلی دانمت که از چگلی

چگونه از سر کویت کنم جلای وطن


که هست سوز درونم خفی و گریه جلی

کجا ز زلف تو پیوند بگسلد دل من


که کار زلف تو دل بندیست و دل گسلی

محب روی توام در جواب دعوی عشق


دل شکسته وکیلست و جان خسته ولی

متاب روی ز خواجو که زلف هندویت


بخورد خون دل ریشش از سیاه دلی